ختنه کردن آقامحمدمهدی

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
پسرم بزرگ شدهههههههههههههههههههههههههههه
پسرم ختنه شد ،مامان جون مبارکت باشه انشا.. همیشه به خوشی و سلامت باشی گل پسرم
*امروز92/9/27 چهارشنبه یعنی 26 روزگی آقا محمدمهدی من مصادف با 15 صفر*
دیروز یهویی تصمیم گرفتیم پسرمون ختنه کنیم اخه اول قرار بود زردیش صفر بشه اما با مشورت دوستان گفتن مشکلی نیست به همین دلیل دیروز عصر بابایی تماس گرفت با دکتر واسه هماهنگی دکتر گفت وقتم پر حالا چهارشنبه ساعت 8زنگ بزنید ببینم چی میشه صبح روز چهارشنبه بابایی تماس گرفت با دکتر بخشی واسه هماهنگی بعد از لحظاتی قرار بر این شد ساعت13/15 مطب باشیم ونیم ساعت قبل بهش استامینوفون بدیم خلاصه خسته نشید ساعت ها گذشت تا به یک ربع به 13 رسید به فسقلمون دارو دادیم وحرکت کردیم سمت مطب (درمانگاه قائم) مامانم از قبل اونجا بود دقیقا ساعت 13/17 عملیات شروع شد اونروز پسرم زیاد نخوابیده بود تازه چشمامش گرم خواب شده بود که با آمپول بی حسی بلند شد قربونت بشم بابام وهمسری بالای سرش بودن من و مامانم که طاقت دیدن این صحنه رو نداشتیم بیرون ایستادیم ساعت 13/45 با موفقیت به پایان رسید خداجونم شکرت...
اما پسری خیلی گریه کرد بیشتر هم بخاطر اینکه خوابش میومد فدات بشم که با گریه هات همه رو به خودت جلب کرده بودی