آقا محمدمهدی گلآقا محمدمهدی گل، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

میوه دل مامان و بابا

هفته هجدهم (سونو گرافی دکتر نازیلا اختردانش)

سلام خدمت قند عسلم پسرم اقا محمد مهدی گل وخوشگل من قربونت بشم دور قد وبالات بشم. دیروز یعنی 92/3/27 رفتم سونوگرافی اختردانش واسه تعیین جنسیت. خداروشکر خانم دکتر گفت کاملا سالم وبدون هیچ مشکل هستی گفت نینی خوشگلت پسره.. خلاصه من این خبر را به ماماجونا وباباجونا خاله ها وعمه ها وعموها دادم خیلی خوشحال شدن خداروهزارمرتبه شکررررررررررر بابایی هم لحظه شماری میکرد تا بتونه تورو توی مانیتور سونو ببینه ولی کار داشت شرمنده عزیزم انشا.. دفعه بعد.وزن قندعسلم200 گرم بود وهیچ مشکلی نداشت بعد پیش خانم دکترفلاح پور رفتم وگفت هیچ مشکلی نداری وکاملا سالمی. مامانی هم وزنش62 وفشارش 12.5 بود بازم خداروشکر. من برم پیش بابایی فعلا.. بوس ...
20 بهمن 1392

هفته چهاردهم

سلام به عزیز دلم قند عسلم که دارم لحظه شماری میکنم تکون های خوشکلت رو حس کنم.مروارید مامانی یکشنبه قبل یعنی 23 اریبهشت مامان خیلی حالش بد بود طوری که بیمارستان بستری شدم مامانی 4 کیلو کم کرده بود فشارش هم پایین بود... اما بیشتر نگران سلامتی عشقم بود که عصر همون روز پیش دکتر الهام فلاح پور رفتم اره عزیزم دکترم را تغییر دادم شناخت خاله زینب بود که به من معرفی کرد. خلاصه خانم دکتر گفت طبیعی و واسه 3 هفته برای سلامتی شما سونو نوشت انشا.. هیچ مشکلی نداری الهی امین....  خداروشکر تهوع واستفراغ ندارم....    بوس
20 بهمن 1392

هفته هفتم(1392)

سلام نی نی گلم،عشقم ، نفس بابایی دورت بگردم با این قلب کوچولوت.... دیشب با همسرم رفتیم مطب واسه دیدن قلب شما (92/1/17) ساعت 21، روی صندلی نشسته بودم و همچنان منشی رو نگاه میکردم تا اسمم رو بخونه وای مامان جون خیلی شب استرس آوری بود آخه قبلش توی اینترنت در مورد خارج از رحمی خونده بودم چون بعضی جنین ها خارج از رحم قرار میگیرند استرس اضطراب کل بدنم رو گرفته دوست داشتم جیغ بکشم تا این استرس خالی بشه ایکاش میشد.... تا اینکه ساعت 21:20 منشی من رو صدا زد ، وارد اتاق شدم اما پاهام مال خودم نبود نمیتونستم حرکت کنم لحظه ای حساس بود ترس از خارج رحمی ترس از نبود قلب خلاصه سرتون درد نیارم خانم دکتر گفت بخواب روی تخت تا صدای جوجه تو بشنوم استرس...
27 دی 1392

بدون عنوان

سلام نی نی گلم،عشقم ، نفس بابایی دورت بگردم با این قلب کوچولوت.... دیشب با همسرم رفتیم مطب واسه دیدن قلب شما (92/1/17) ساعت 21، روی صندلی نشسته بودم و همچنان منشی رو نگاه میکردم تا اسمم رو بخونه وای مامان جون خیلی شب استرس آوری بود آخه قبلش توی اینترنت در مورد خارج از رحمی خونده بودم چون بعضی جنین ها خارج از رحم قرار میگیرند استرس اضطراب کل بدنم رو گرفته دوست داشتم جیغ بکشم تا این استرس خالی بشه ایکاش میشد.... تا اینکه ساعت 21:20 منشی من رو صدا زد ، وارد اتاق شدم اما پاهام مال خودم نبود نمیتونستم حرکت کنم لحظه ای حساس بود ترس از خارج رحمی ترس از نبود قلب خلاصه سرتون درد نیارم خانم دکتر گفت بخواب روی تخت تا صدای جوجه تو بشنوم استرسم ...
27 دی 1392

هفته پنجم(1391)

این رو که دارم مینویسم جواب آزمایشم مثبت شده و قراره امروز یعنی12/28 برم دکنر، نام اولین دکترم سیده معصومه هاشمی عصر من و همسرم با تاکسی سمت مطب رفتیم و با کلی اصرار نوبت بهمون داد وقتی جواب آز رو نشون خانم دکتر دادم و دید بتا بزرگتر از 50 ست بهم نگاه کرد و با لبخندش گفت تبریک عزیزم این همون فسقلی که میخواستی با حساب خانم دکتر هفته پنجم میشدم نوبت بعدی رو بهم 92/1/17 داد یعنی سال جدید که برم قلب کوچولو شما رو ببینم. از خانم دکتر واسه رفتن به سفر اجازه گرفتم اونم قبول کرد گفت بیشتر مواظب خودم باشم زیاد راه نرم اخه تازه اول راه هستم وگفت عزیزم سفر بهت خوش بگذره میتونی بری من خیلی خوشحال شدم هوراااااااااااااااااااااااااا که میخوام ا...
27 دی 1392

اقدام و حس مادر شدن

سلام عضو جدید ما این رو که دارم مینویسم91/12/5 شب رفتم مطب دکتر سید معصومه هاشمی واسه سونو، دکتر بهم گفت کاملا سالم هستی و میتونی اقدام کنی منم کلی ذوق کردم که میتونم شانس مادر شدن را امتحان کنم. زود رفتم خونه و وخودمم را واسه اقدام آماده کردم.... سه شنبه 12/23 که موعد پری من بود گفتم برم یه بی بی چک بردارم شاید فرجی شده باشه.وقتی واسه نماز صبح بیدار شدم سریع بی بی چک را برداشتم و رفتم wc چشمتون روز بد نبینه وقتی خط اول پررنگ شد و دومی نشد قطره های باران از چشمم سرازیر شد گفتم خداجون یعنی من لیاقت مادر شدن ندارم یعنی حالا حالا باید توی صف انتظار بشینم نه من نمیتونم طاقت ندارم. تو دلم گفتم شهید حسین خرازی شما که قول دادید چرا......دا...
25 مهر 1392