آقا محمدمهدی گلآقا محمدمهدی گل، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

میوه دل مامان و بابا

سه ماهگی آقامحمدمهدی

سلام گلم *سلام عشقم*سلام وجودم               مرد خونه من 3 ماهه شد میخوام بهت بگم 90 روزگیت همون سه ماهگیت مبارک واسه خودت مردی شدی کلی کارای جالب یاد گرفتی: 1 . دوتا دست هات میگیری وتکونش میدی و دوتایش میکنی توی دهانت 2. به سمت بغل میری که غلت بزنی ولی هنوز یادنگرفتی انشا.. به این زودی 3. غریبی میکنی جز با مامان و بابا 4. ماشا.. خوش خنده ای و با خنده های بی دندونت منو آروم میکنی 5.باهات که حرف میزنم بعد تو شروع میکنی به حرف زدن 6. اما هنوز ناآرومی میکنی از تمام وجودم دوست دارم فندقم ...
15 اسفند 1392

دردل با آقایم حسین (ع)

درددل با آقایم حسین (ع) آقا جان آرزویی که در سینه دارم خودت میدانی و خدایت پس حاجتم را اجابت فرما اگر در مصلحت من باشد... آقا جان میدانم هوای شیعه هایت را داری میدانم هوای عزیزان ما را داری پس محمد مهدی من در راه خودت قدم بردارد . آقا جان این محرم سال 92 که من باردارم و جنین در شکم دارم میخوام خودت محافظش باشی هم الان و هم تا ابد . آقا جان معلوم نیست تا محرم آینده زنده باشم یا نه پس دعای این مادر باردار را اجابت فرما. ...
13 اسفند 1392

فقط 11 روز دیگه مونده به تولد عشقم

سلام پسر مامان تاج سر مامان فدای قد و بالات برم من که ماشا.. واسه خودت یه پا مردی شدی مامان جون نمیخوای بیای توی بغلم من میگفتم زودتر از اینا میای اما تو که نیومدی اشکال نداره بهتر میمونی توی شکمم و زیاد بزرگ میشی تپل میشی که اومدی بیرون مراقب مامان باشی .... آقا محمدمهدی جان امروز 92/8/19 نوبت بهداشت داشتم همکارا گفتن تو هنوز زایمان نکردی گفتم این وروجک واسه خودش جا خوش کرده نمیخواد بیرون. فشارم 9 وزنم 79.5 و صدای قلب شما هم عالی بود خداروشکر از صدای قلبت مشخص بود که جات تنگه...     آقا محمدمهدی جان واسه اومدنت دارم لحظه شماری میکنم ...
13 اسفند 1392

دو ماهگی آقامحمدمهدی

مرد خونه من 2ماه شد 92/11/2 پسر گلم 2ماه شد اما چون همسرم نبود نمیتونستم ببرمش بهداشت واسه واکسن بخاطر همین مجبور شدم با 1 روز تاخیر واکسن 2ماهگی رو بزنیم . 92/11/3 روز پنج شنبه ساعت 9 صبح با گریه پسرم بیدار شدم ساعت رو نگاه کردم و تند و سریع همسرم رو صدا زدم که پاشو دیرمون نشه آخه آخر هفته زودتر تعطیل میکنند تا آماده شدیدم  ساعت یک ر بع به 10 بود رفتیم بهداشت اول وزن و قد و دور سر رو اندازه گرفتند بعد گفتند برو واسه واکسن ، از چند روز قبل استرس گریه هات و تبت رو داشتم خلاصه نمیشد از این روز فرار کرد زمان آمپول فرا رسید خانمه گفت پاهاشو آماده کن جوجه من که خواب بود قربونش بشم وقتی اولین واکسن 2ماهگی رفت توی پای راستش با ...
11 اسفند 1392

ختنه کردن آقامحمدمهدی

هور اااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااا اااااااا ااااااا ااااااااااااااااا اااااااااا ااااااااااااااااااااا پسرم بزرگ شدهههههههههههههههههههههههههههه پسرم ختنه شد ،مامان جون مبارکت باشه انشا.. همیشه به خوشی و سلامت باشی گل پسرم *امروز92/9/27 چهارشنبه یعنی 26 روزگی آقا محمدمهدی من مصادف با 15 صفر* دیروز یهویی تصمیم گرفتیم پسرمون ختنه کنیم اخه اول قرار بود زردیش صفر بشه اما با مشورت دوستان گفتن مشکلی نیست به همین دلیل دیروز عصر بابایی تماس گرفت با دکتر واسه هماهنگی دکتر گفت وقتم پر حالا چهارشنبه ساعت 8زنگ بزنید ببینم چی میشه صبح روز چهارشنبه بابایی تماس گرفت با دکتر بخشی واسه هماهنگی بعد از لحظاتی قرار...
2 اسفند 1392

هفته سی ونهم

سی 38 هفته و 3 روزمه سلام سلام سلام عزیزم دلم خوبی گلم امروز جمعه مصادف با روز چهارم محرم یعنی روز شیرخواران حسینی ست مامان خیلی دوست داشت توی این روز شما کنارش باشید و توی مراسم شیرخواران هم درد و غم حضرت علی اصغر ، انشا.. سال آینده همین که تو شکمم هستی و حست میکنم حکم همون را داره.. دیشب یعنی 92/8/16 همراه بابایی به تکیه حضرت ابالفضل رفتیم خیلی با صفا بود فدای آقا امام حسین بشم که چقدر قشنگ مهمان نوازی میکنه تا مهماناش خسته نشن همین که وارد میشم واسم جای تکیه گاه پیدا میشه یا بلند میشن تا من بشینم ببین مامانی چه آقای خوبی داریم فدای سربریده ات حسین جان. بعد از مراسم تا خونه همراه بابایی پیاده رفتیم اما همسر عزیزم اون شب حالش ب...
2 اسفند 1392

انتظارم یک رقمی شد

سلام پسر مامان و بابا سلام محمدمهدی جان قربون قد وبالات بشم من ، انتظارم تک رقمی شد اگه بدونی لحظه شماری میکردم تا دیدارم به وجودم و مرواریدم گل پسرم به کمتر یک هفته برسه که خداروشکر رسیدامروز 92/8/25 روز شنبه ساعت حدودا 14:40 ست که من دارم وبلاگ یک یه دونه ام رو درست میکنم با حساب خانم دکتر الان 39 هفته 4 روزمه یعنی هفته 40 هستم. قربونت بشم عزیز دلم که داری این لحظات آخر رو  با مامانی همراهی میکنی و اذیتم نمیکنی از هفته 37 پیاده روی رو شروع کردم هرشب با عشقم با همسرم عزیزم که از تمام وجودم دوستش دارم میرم فداش بشم که توی این مدت بارداری با من صبورانه این روزا و شبا رو گذروند ، خداجون بهم قدرت جبران این زحمات رو بده الهی آمین. ...
2 اسفند 1392

29 آبان هم اومد.............

محمدمهدی مامان جون بیا دیگه داری با نیومدنت ناز میکنی واسه مامانی و بابایی ، فدات بشم من با خودم تصور میکردم زودتر از اینا میای توی بغلم گفتم اول محرم شایدم تاسوعا و عاشورا اما شما که نیومدی الانم که دارم اینو مینویسم شب 17 محرم و 29 آبان ماه طبق سونو 30 تاریخ زایمان اما خانم دکتر گفت 1 هفته هم جا داری اما من دوستدارم بیای بغلم..... دیشب یعنی 92/8/28 روز سه شنبه با بابایی رفتیم واسه نوار قلب شما اخه خانم دکتر دستور داده بود رفتیم بیمارستان و خانم گفت باید یه کیک با آبمیوه شیرین بخوره بعد از 10 دقیقه بیاد منم همین کار رو انجام دادم نوارقلب 20 دقیقه طول کشید صدای قلب شما رو 20 دقیقه گوش دادم قربون این صداها برم من، قراره مثل امشب برم ن...
2 اسفند 1392